black flower(p,88)
black flower(p,88)
به هر حال نمی شد کاری کرد و باید باهاش کنار می اومد.
تهیونگ: تبریک میگم هیونگ... سهون حتما خیلی خوشحاله
با شنیدن اسم سهون صورت لوهان در هم رفت.
لوهان: درسته خیلی خوشحاله اما من.....
تهیونگ منتظر نگاهش کرد و لوهان ادامه داد.
لوهان: راستش رو بخوای من به خاطر یه عوضی باهاش دعوا کردم و حرف های بدی زدم.... ممکنه به خاطر این اتفاق باهام بهم بزنه و بچمون رو تنها بذاره؟
تهیونگ همیشه مشاوره های خوبی میداد و رازهاش رو به خوبی نگه میداشت فکر نمی کرد در میون گذاشتن این مسائل مشکلی داشته باشه.
تهیونگ: من از رابطه ی بین آلفاها و امگاها زیاد سر در نمیارم اما این بحث ها و دعواها بین زوج ها عادیه.... بهم زدن یه ربطه ی محکم مثل رابطه ی تو و سهون به خاطر همچین چیزی احمقانست.
لوهان با صدا آب دهنش رو قورت داد.
لوهان: اگه با وجود احمقانه بودنش سهون باهام بهم بزنه چی؟ من نمی خوام این اتفاق بیفته باید چی کار کنم؟
تهیونگ چرخی به چشماش داد.
می دونست لوهان کمبود اعتماد به نفس داره و نمی تونه خودش رو کافی ببینه.
به چشمای پر اشک لوهان نگاه کرد باید بهش چی می گفت تا راضیش کنه؟
اگه لوهان شروع میکرد به گریه کردن ممکن بود تا چند ساعت طول بکشه اونوقت نیاز به کسی داشت تا آرومش کنه که تهیونگ واقعا حوصله ی همچین کاری رو نداشت.
تهیونگ: نه نمیزنه... سهون عاشق توعه به خاطر یه دعوای کوچولو اینکار رو نمی کنه.
به هر حال نمی شد کاری کرد و باید باهاش کنار می اومد.
تهیونگ: تبریک میگم هیونگ... سهون حتما خیلی خوشحاله
با شنیدن اسم سهون صورت لوهان در هم رفت.
لوهان: درسته خیلی خوشحاله اما من.....
تهیونگ منتظر نگاهش کرد و لوهان ادامه داد.
لوهان: راستش رو بخوای من به خاطر یه عوضی باهاش دعوا کردم و حرف های بدی زدم.... ممکنه به خاطر این اتفاق باهام بهم بزنه و بچمون رو تنها بذاره؟
تهیونگ همیشه مشاوره های خوبی میداد و رازهاش رو به خوبی نگه میداشت فکر نمی کرد در میون گذاشتن این مسائل مشکلی داشته باشه.
تهیونگ: من از رابطه ی بین آلفاها و امگاها زیاد سر در نمیارم اما این بحث ها و دعواها بین زوج ها عادیه.... بهم زدن یه ربطه ی محکم مثل رابطه ی تو و سهون به خاطر همچین چیزی احمقانست.
لوهان با صدا آب دهنش رو قورت داد.
لوهان: اگه با وجود احمقانه بودنش سهون باهام بهم بزنه چی؟ من نمی خوام این اتفاق بیفته باید چی کار کنم؟
تهیونگ چرخی به چشماش داد.
می دونست لوهان کمبود اعتماد به نفس داره و نمی تونه خودش رو کافی ببینه.
به چشمای پر اشک لوهان نگاه کرد باید بهش چی می گفت تا راضیش کنه؟
اگه لوهان شروع میکرد به گریه کردن ممکن بود تا چند ساعت طول بکشه اونوقت نیاز به کسی داشت تا آرومش کنه که تهیونگ واقعا حوصله ی همچین کاری رو نداشت.
تهیونگ: نه نمیزنه... سهون عاشق توعه به خاطر یه دعوای کوچولو اینکار رو نمی کنه.
- ۶.۷k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط